به نام خدا
................
از کودکی درگیرش بودم !
خیلی کنجکاو بودم !
واقعا دوست داشتم ! که بتونم ! اما نمی تونستم !
تو خلوت خودم ! تو کودکی خودم ! بعضی وقتا برخی کلمات رو آهنگ وار کنار هم می ذاشتم !
به نظر خودم که خیلی قشنگ می اومدن ! انگاری که اصلا شعر گفتم ! :)
همینطور که کم کم بزرگ شدم !
این حس و حال کم می شد ؛ یعنی قشنگ از بین رفت !
شاید عدم تشویق ! بیخودی الکی بیش از حد بزرگ جلوه دادن !!!!؟؟؟؟
باعث شد کلا حس شاعری از سرم بپره تا اینکه الان به این نقطه رسیدم و اینجا هستم ...
یه تصمیم گرفتم !
با اینکه هیچی ازش سر در نمیارم اما...
به امید خدا
می خوام عملیش کنم ....
در زندگی 251 و کنار شما ، کنار هر کی که دوست داشته باشه
از صفر شروع کنیم ، بریم جلو ، تلاش کنیم ، سختی بکشیم ، نا امید نشیم ...
خیلی با صبر و حوصله
البته ان شاء الله
پس اگر همیشه ته دلت آرزو داشتی که شعر بگی ولی نشده
بیا با میمصادو همراه شو ؛ توکل به خدا
....
راستی !!
بنظرتون " اشنآ " چی می تونه باشه؟؟
برای مشاهده مطالب «اشنآ» و بررسی مطالب قبلی و بعدی آن ، کلیک کنید
زندگی 251 را در سایر شبکات اجتماعی دنبال کنید :