به نام خدا


قبل از اینکه وارد بیان رزومه ی میمصادو بشم (!) خدمتتون عرض کنم:

 این چند وقت دنبال منابع مناسب و مرتبط بودم که خداروشکر به دست آورد های خوبی هم رسیدم ، ان شاء الله به مرور زمان در موردش صحبت می کنیم و وارد موضوع اصلی میشیم ...

و اما بریم سراغ بحث شیرین میمصادو ...

درست نمی دونم ! شاید هرکسی همچین حسی رو داشته باشه ولی من که فکر می کنم دوران کودکی خاص و جالبی داشتم !

تو اولین پست گفتم از کودکی درگیر شعر و شاعری بودم !

ممکنه خیلی ها حرفمو باور نکنند!!!

واقعا من از همون موقع 6-7 سالگی سعی می کردم شعر بگم !

 البته معلومه ! اونها شعر نبودند و بافته های ذهن خودم بودند  و یا احتمالا تقلید و تاثّر از چیزی بودند !   با این حال هنوز که هنوزه بهشون فکر می کنم و بخشی از خاطراتم هستند ...

اولین شعری رو که گفتم ، قشنگ یادمه :

« امروز روز خوبی است

اگر بچه ی خوبی باشی

فردا هم روز خوبی است...»

حالا تعداد مصراع و بیتش چجوری حساب شده رو دیگه به بزرگی خودتون ببخشید... (خخخ) لطفا دیگه از قافیش نپرسید !!

دومین شعری هم که گفتم ، مربوط میشه به زمان پخش سریال زیر آسمان شهر (خشایار) :

« ای آدما بهار شده زمستونش رها شده

ای آدما بهار شده غم و غصتش رها شده »

انصافا این یکی بیشتر به شعر شبیه ! دم خودم گرم !!!


فکر کنم تا اینجا منظورم رو گرفته باشید !

خیلی ها ممکنه با خوندن اشعار کودکی میمصادو ، اون رو مسخره کنند !(البته دور از جون تمام وبلاگ نویسا که جز ادب چیزی ازشون ندیدم )

پس سعی کنید خیلی درگیر بعضی از رفتار های دیگران نباشید ! و در عوض در یک راه و منش درست حرکت کنید و به یک ریسمان محکم چنگ بزنید تا ثابت قدم باقی بمونید !؟! چرا که شاعری به اسم و رسم نیست ...

در پایان هم شما رو دعوت می کنم به دیدن یک عکس شاعرانه از کودکی میصادو :)



با تشکر ممنون که هستید دوستون دارم یاعلی !


برای مشاهده مطالب «اشنآ» و بررسی مطالب قبلی و بعدی آن ، کلیک کنید


زندگی 251 را در سایر شبکات اجتماعی دنبال کنید :